افتاب روی تو
من روز خویش را
با افتاب روی تو ،
کز شرق خیال دمیده است ،
اغاز میکنم
ان لحظه ها که مات
در انزوای خویش
یا در میان جمع
خاموش مینشینم
موسیقی نگاه ترا گوش میکنم ،
گاهی میان مردم در ازدحام شهر
غیر از تو ،
هر چه هست فراموش میکنم.
نظرات شما عزیزان: